ز سرم هزاران شور بود و ب یکباره جملگی کورشد دلم شادی نکرده در جوانی رنجورشد شدم پیرافتاده به کنعان چشمم یوسف را ندیده کورشد بوی پیراهن یوسف هم چشمم را شفا نمیدهد دیده ی دلم کور شده امید بر باد رفته را نشانه و بو بقا نمیدهد کودک دلم پیر شده و من پیرتر […]